یا لطیف
قطعه قطعه بودنش را میستایم!
دردم
راه گلویم را سد می کند،اشک در چشمانم حلقه می زند ولی ترس از محبت به این
عشق فقط،قلبم را داغ میکند...آتش می زند... تلاش نمی کنم که اتش درونم را
با آب دیده خاموش کنم. باید که سوخت ، باید که نالید ...
از
این نینوا بوی خوناست که بیابن دلم را می سوزاند ... و در حیرت این رسیدن
اویم ... در شگفت اراده رفتن او ... و این چیست جز جبروت حق که اتیار را
از او می ستاند... غزل تشنه کامی اور ا چگونه بسرایم؟و جاذبه عشق او را
چگونه برمدار بودن تر سیم کنم که گفتنی نبود… و قلب این قبله را با تیغ که
می توان درید؟!مگر با خون .. این است رمز عشق" با خون کویر تشنه را سیرا ب
کردن ود بر نیاوردن"این محمد حسن (ع) است که عشق را قطعه قطعه در آغوش
اماممی گذارد…. علی اکبرحسین (ع)که بگوید من همانم که هوای آسمانی بودن
تورا دارم ای امامم… آنکه وصال را با تمام وجود خویش به ولایت امام سجده
می کند.
که
دیگر امام نیست عشق است که فریاد می زند؛خون است که عشق می شود..و آتش قلب
حسین را با آب کدامین اقیانوس می توان آرام کرد؛ که محمد اش را به سینه می
فشارد و چشم در چشم فرزند و لب در لبهای او و این است لحظه"رسیدن علی "
امضای شهادت
ده روز به پایان جنگ مانده بود که رضا چابک مسئول تسلیحات گردان حضرت علی اکبر (ع)به شهادت رسید.
سید رضا از برادران وظیفه گردان بود و در شلمچه در موقع جابه جایی مهمات بر اثر تیر قناصه که به ستون خود رو خورد؛ شهید شد.
رضا روز قبل از شهادتش به حاجی سر تختی ؛ مسئول تدارکات گردان گفته بود:
حاجی
من حضرت علی اکبر(ع)و امام حسین(ع) را در خواب دیدم. اوفرمود: ما شهادت تو
را امضا کردیم. از ان ساعت به بعد رضا شور و حال خاصی داشت و البته پنهان
هم نمی کرد.
ذکر نیزه
آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما نیز بر نور وهدایت آنها افزودیم.
آیه 13/ سوره کهف
از زبان دوست
امام صادق(ع) : هیچ چشمی نیست که برای ما بگیرد . مگر ابنکه برخوردار از نعمت نگاه به (کوثر) می شود و از ان سیرابش می کنند.